5 سؤال سمی در کارآفرینی
5 سؤال سمی در کارآفرینی، عنوان مقالهای هست که میخواهم در مورد پنج نوع سؤال و تفکری بپردازم که میتوانند موانع بزرگی در کارآفرین شدن شما باشد.
شروع یک کسبوکار کار راحتی نیست و نیاز به تلاش و کوشش فراوانی دارد. کارآفرینی نیاز به مهارتهایی دارد که باید جزئی از شخصیت یک کارآفرین باشد.
افراد زیادی تمایل دارند که کارآفرین شوند برای همین با سروصدای زیاد شروع به فعالیت میکنند، ولی بعد از مدتی بسیار آرام و غیرقابل روئیت کنار میروند و دیگر فعالیت نمیکنند.
قطعاً شرکتهای زیادی را دیدهاید که فعالیت خودشان را با تبلیغات زیادی آغاز کردن و بعد از مدتی هیچ خبری از آنها نشد. به خیال بسیاری از مردم آنها به دلیل نداشتن سرمایه و یا نبود متخصصان خبره در آن شرکت، نتوانستند فعالیت کنند و مجبور به جمعکردن آن شدند.
ولی اگر روند شکست آنها را بررسی کنیم، میبینیم که مشکلات آنها نبود سرمایه و متخصص نبوده است. بلکه شکست آنها در اغلب موارد از درون بوده است!
بله از درون، یعنی شکست آنها ابتدا در اعماق وجودشان شکل گرفت و بعد در دنیای مادی هویدا شد به واقعیت پیوست. آنها گرفتار شکستهای فکری شدند که نتوانستند ادامه دهند.
در این مقاله تلاش میکنم به پنج سم فکری اشارهکنم که در غالب سؤال در فکر مطرح میشود و هرکدام از آنها میتواند برای هر کارآفرینی مهلک و کشنده باشد.
آیا واقعاً من میتوانم کارآفرین باشم؟
اگر تاکنون مقالات سایت من را دنبال کرده باشید، میبینید که مقالهای تاکنون برای تعریف کامل و جامع از کارآفرینی نوشتهنشده است.
برای اینکه تا الآن نتوانستهام تعریف کامل و جامعی که بتوانم کارآفرینی را در یک مقاله توصیف نمایم، بیان کنم.
شاید برایتان این جمله من مقداری تعجبآور باشد. شاید پیش خودتان بگویید که حسن زارعی که خود را بهعنوان یک مدرس و مربی کارآفرینی و کسبوکار معرفی میکند، نمیتواند کارآفرینی را تعریف کند؟ خیر، این یک اشتباه است.
تاکنون در مقالات و سایتهای مختلف تعاریف زیادی را از یک کارآفرین خواندهاید. تعاریفی که با شمردن القاب و صفتهای یک کارآفرین میخواهند بگویند که کارآفرینی یعنی صرفاً همین تعداد صفتی است که در این مقاله بیانشده است.
ازنظر من این یک خطای بزرگ است که اغلب این سایتها و نویسندگان مقالات انجام میدهند. زیرا بهصورت کامل و جامع نمیتوان تعریفی دقیق و کلیشهای از کارآفرینی داشت. آنها اغلب بهصورت کلیگویی میخواهند کارآفرینی را تعریف کنند.
میتوان گفت که یک کارآفرین میتواند اینگونه صفات و شخصیتها را در خود داشته باشد. ولی نمیتوان کارآفرینی را محدود به داشتن فقط همان تعداد صفات برشمرد.
هیچوقت نمیتوان بهصورت قطعی برای کارآفرینی تعریفی گفت، چون این موضوع آنقدر گسترده است که اگر فقط بر روی یک سمت آن اشارهکنیم به دیگر سمتها ظلم کردهایم.
خوانندگان اینگونه مقالات اغلب دچار سردرگمی میشوند و خود را دور از کارآفرینی میبینند. چون این مقالات ذهن خوانندگان را بسته و منفی میکند.
اگر شما هم جزء آن دسته از دوست داران کارآفرینی هستید، باید این را در نظر داشته باشید که بهجای طرح این سؤال باید به این بپردازید که چگونه کسبوکاری را شروع کنید، چیزی بفروشید و کسب درآمد کنید. میتوانید خلاق باشید و چیزی اختراع کنید و یا بهعنوان خالق یک محصول، آن را تولید کنید، در بازار عرضه کنید و پیشرفت کنید.
وقتی کاری کنید، یعنی دارید کارآفرین میشوید، پس شخصیت و صفات کارآفرینی را هم به همراهش خواهید آموخت. نگران نباشید!
آیا واقعاً من میتوانم کارآفرین موفق شوم؟
این سؤال یک سم فکری نیست، بلکه نوع پاسخ منفی به آن میتواند سم کشنده باشد. انتخاب نوع پاسخ به این سؤال کاملاً در اختیار شماست. تنها من میتوانم اشارهای به نوع پاسخ شما داشته باشم و آن را باهم بررسی کنیم.
میتوانید در جواب این سؤال بگویید، بله میتوانم موفق شوم و باور داشته باشید که میتوانید موفق شوید و با شکستهایی که احتمالاً به سراغتان میآیند بجنگید.
و یا اینکه بگویید، نه نمیتوانم و بروید به سراغ کاری که احتمالاً بازهم نمیتوانید انجامش دهید.
مهم نوع نگرش شماست، مهم توجه درگیر شماست. یعنی بیشتر بر روی چه چیزی توجه و تمرکز بیشتری دارید. موفقیت یا عدم موفقیت؟
اگر بر روی هرکدام از این پاسخها تمرکز کنید، آن را بزرگ و برجسته میکنید تا اینکه یا شما را از پا درآورد و یا شما را به اوج برساند.
تکلیف جواب مثبت که کاملاً مشخص است، باید آمادهباشید تا بجنگید و پیروز شوید، همان کاری که کارآفرینان موفق انجام میدهند. برای اینکه شکست در بین کارآفرینان یک موضوع لاینفک در کسبوکارشان است. آنها میدانند که شکست مقدمه پیروزی و موفقیت است.
در جواب پاسخ منفی هم باید مقداری تأمل کنیم. زیرا قطعاً چیزهایی را در خود هنوز کشف نکردهایم که این پاسخ را انتخاب کردهایم. جمله بسیار زیبایی از ارنست همینگوی نقلشده است که برای من بسیار انرژیبخش است، ایشان میگوید: انسانها شکست نمیخورند بلکه تنها تلاش کردنشان را متوقف میسازند.
اگر به دنبال کشف یک خصلت اخلاقی ناب در خود باشیم، باید ابتدا به سراغ خصلت تلاشگری برویم. زیرا متوقف نشدن در تلاش برای رسیدن به هدف میتواند ما را به جواب مثبت به این سؤال برساند.
آیا واقعاً من ارزش آن را دارم؟
شما انسانهای باارزشی هستید، زیرا هدفتان مشخص و مسیرتان معین است و حتی اگر نباشد، چون میخواهید باشید، پس ارزشمند هستید.
سالها پیش وقتی در حرفه طراحی گرافیک و طراحی وبسایت فعالیت میکردم، هنگامیکه زمان اعلام مبلغ دستمزد به مشتری میشد، این سؤال را از خودم میپرسیدم. بهتر است بگویم که این سم را میخوردم و میگفتم آیا واقعاً من ارزش این مقدار دستمزد را دارم؟
این سؤال بهواسطه این نبود که مبلغ دستمزدم را بالاتر از حد معمول میگفتم، خیر. اتفاقاً مبلغ دستمزد را آنقدر پایین میگفتم که حتی امورات زندگی خودم را نمیتوانستم بهراحتی با آن بگذرانم. و وقتی مبلغ پایین میگفتم، مشتری تخفیفی هم بر روی آن میگرفت و دیگر هیچچیز نصیبم نمیشد.
دلیل پرسیدن این سؤال به این خاطر بود که خودم و کارم را آنقدر ارزشمند نمیدیدم که بخواهم این مبلغ را بگیرم.
اما وقتیکه بر روی تفکر خودم کار کردم و خود را انسان ارزشمندی دیدم، توانستم بهراحتی حق خودم را آنگونه که باید، بگیرم.
اینگونه تفکر در بین کارآفرینان هم متداول است. آنها هم معمولاً خودشان و کارشان را آنقدر بیارزش میدانند که اغلب برای فرار از این پاسخ به خود میگویند که ما به دنبال رسالت خود هستیم نه به دنبال مال و ثروت و مقام دنیوی. درصورتیکه این کاملاً اشتباه و خطاست.
همه ما انسانها رسالتی داریم، برخی آنها را یافتهاند و به دنبالش رفتهاند و بسیاری هنوز نمیدانند که چه رسالتی دارند. کارآفرینان هم رسالتی دارند ولی این رسالت نباید از ارزش کار آنها کم کند.
این را به خاطر بسپارید و در پاسخ به این سؤال که احتمالاً برای شما هم پیش میآید، بگویید که شما هم مستحق این هستید که کالا و خدمات خود را به بهترین ارزش ممکن عرضه کنید. شما باید کسبوکاری داشته باشید و از کنار آن سود کنید و در بلندمدت موفق شوید.
آیا من میتوانم فروشنده خوبی باشم؟
قطعاً تمام ما انسانها فروشندههایی هستیم که در این جهان در حال زندگی هستیم. باور نمیکنید؟ برایتان میگویم.
از کودکی تلاش میکنیم در دل بزرگترها جا بگیریم و وقتی بزرگ میشویم و به سن ازدواج میرسیم، دوست داریم در دل فردی از جنس مخالف جای بگیریم. در این سالها ما تلاش میکنیم آن چیزی که هستیم را به دیگران معرفی کنیم تا ما را بپذیرند و در دل خودشان جای دهند.
در یک جمع قرار میگیریم و خودمان را به دیگران معرفی میکنیم و انتظار داریم که ما را بهعنوان یک متخصص در زمینه کاریمان بپذیرند.
این مثالها، مثالهای کوچکی از دنیای فروشندگی ما انسانهاست. ما تلاش میکنیم که در هرلحظه توانمندیهای خودمان را به دیگران بفروشیم. پس ما انسانها ذاتاً فروشندگانی هستیم که شاید توجهی به آن نمیکنیم.
در این میان برخی افراد بهخوبی توانمندیهای خودشان را میفروشند و برخی از این کار عاجز هستند. فرق، فقط در بین توانمندی ماست وگرنه همه ما فروشنده هستیم.
کافیست فقط مقداری بر روی این مهارت بیشتر توجه کنیم و آن را بهبود دهیم. اینگونه میتوانیم به فروشنده ماهری تبدیل شویم که از قدرت فروش هر کالایی برخوردار خواهد بود.
در کنار تمام این صحبتها این موضوع را هم باید توجه داشت باشیم، هنگامیکه کارآفرین میشوید، قطعاً افرادی در تیم شما وجود دارند که از خصلت فروشندگی بیشتری برخوردار هستند. شما میتوانید امر فروش کالا و خدمات خود را به عهده آنها بسپارید تا آنها بتوانند بیشتر بر روی این موضوع تمرکز کنند و فروش بیشتری داشته باشند.
پس جای نگرانی وجود ندارد که نتوانید به این سؤال پاسخ دهید. چون حتماً میتوانید در بخشهای دیگری از کسبوکارتان موفقتر ظاهر شوید.
آیا من میتوانم رهبر خوبی باشم؟
هر کلمه دارای وزن محتوایی مشخصی است. برخی کلمات با خود وزن کمی دارند و برخی وزن بیشتر. مهم نوع نگرش ما نسبت به آن کلمه است. یکی از کلماتی که در این دنیا دارای وزن سنگینی است، کلمه رهبری است.
هنگامیکه این کلمه بهکاربرده میشود، در ذهن آحاد مردم مقام و منصب رهبری یک جامعه به ذهن میرسد. رهبری یک کشور و یا یک جریان سیاسی.
کارآفرینان هم رهبر هستند، اما در مقیاسی کوچکتر ولی با شرح کاری برابر با رهبران ملل. در این بخش از مقاله نمیخواهم به این بپردازم که رهبری یعنی چه و رهبر یعنی چه کسی. زیرا خود این موضوع مانند واژه کارآفرینی آنقدر گسترده و جامع هست که نتوان بهراحتی آن را توصیف کرد. تنها میتوان برخی از خصوصیات اخلاقی آنها را برشمرد و به آنها اشاره کرد.
اما نکتهای که میخواهم در این بخش از مقاله به آن بپردازم، چیزی است که باعث میشود کارآفرینان آنقدر محو آن شوند که دیگر نتوانند به کسبوکارشان بپردازند.
رهبری در کارآفرینی این نیست که افرادی را گرداگرد هم جمع کنیم و بگوییم ما رهبر هستیم. رهبر، مدیرعامل یا مدیر، فرقی نمیکند، مهم این است که کسبوکار شما راهاندازی شود و کسب درآمد کنید.
از این واژه نهراسید، زیرا هنگامیکه افرادی برایتان کار کنند و کنارتان جمع شوند، ناخودآگاه شما برای آنها یک رهبر خواهید شد. پس به فکر این باشید که چگونه میتوانید مسیری برای آنها مشخص کنید که باهم به پیشرفت دستیابید و موفق شوید.
تلاش کنید خصوصیات یک رهبر را در خود بپرورانید، آنگاه میبینید که آنقدرها هم سخت و دلهرهآور نبوده است.
و اما سخن آخر
آیا میتوانید با این نکاتی که در این مقاله بیان شد کارآفرین شوید؟ قطعاً خیر. ولی این نکات چراغی هستند در بین چراغهای دیگر که مسیر رسیدن به کارآفرینی را برایتان روشن میکند.
پس بهترین کار این است که هرچه زودتر دست بکار شوید و کسبوکاری راهاندازی کنید. این چراغها حتماً به شما کمک خواهند کرد که با اطمینان خاطر بیشتری پیش بروید.