هوش کارآفرینی چیست؟
در مقاله “هوش کارآفرینی چیست؟” ابتدا میخواهیم به این موضوع بپردازیم که هوش چیست و به بررسی هوش بپردازیم، بعد از آن باورهای اشتباه در مورد هوش را بررسی میکنیم. سپس انعطافپذیری عصبی را مورد مطالعه قرار میدهیم و پس از آن تعریفی از کارآفرینی بیان خواهد شد و در انتها هوش کارآفرینی را تعریف خواهیم کرد.
هوش چست؟
به مجموعهای از پژوهشهای علمی در زمینه ذهن و مغز انسان، علوم شناختی گفته میشود. این علم از مجموعه رشتههای مختلف مانند روانشناسی، فلسفه ذهن، عصبشناسی، زبانشناسی، انسانشناسی، علوم رایانه و هوش مصنوعی تشکیل شده است.
تمرکز این علم در زمینه بینایی، تفکر و استدلال، حافظه، توجه، ادراک، یادگیری و زبان میباشد. در این علم یک تعریف کامل و جامع از هوش وجود دارد که میگوید: هوش، فرآیندی ذهنی و دربرگیرندهی ظرفیت منطقی، درک خودآگاهی، یادگیری، مهارت حل مسئله، برنامهریزی، خلاقیت، دانش فردی، زبان و … است. هوش، توانایی یادگیری از تجربهها، تفکر انتزاعی و برخورد کارآمد با محیط و افراد پیرامون خود است.
به زبانی دیگر میتوان اینگونه گفت که تمامی اعمال و رفتار انسان که نتیجه مجموعهای از اطلاعات بهدستآمده از آموختهها و تجربیات انسان است که ابتدابهساکن در مغز انسان پدیدار شده است.
هم چیز از مغز شروع میشود
با توضیحاتی که در بخش قبل ارائه شد، کاملاً واضح است که در واقع اعمال انسان نتیجه فرآیندی است که از تفکر آغاز شده و به رفتار منتهی میشود. در واقع اول فکر و تجسم میکنیم، بعد اقدام میکنیم و با تکرار، آن را تبدیل به یک عادت و رفتار میکنیم.
یعنی هر چیزی که در این دنیا به دست انسان خلق شده، ابتدا به ساکن در ذهن او پدیدار شده است. در واقع شروع همه چیز از مغز انسان است.
مغز انسان به دو نیمکره تقسیم شده است، نیمکره چپ و نیمکره راست. تمامی رفتار، گرفتار و اعمال انسان نتیجه فعلوانفعالاتی است که در این دو نیمکره انجام میشود.
وظیفه ایجاد هر یک از اعمال ما بر عهده یکی از این دو نیمکره میباشد. محققان به این نتیجه رسیدهاند که نیمکره راست که بهاصطلاح شهودی نامیده میشود، مواردی مانند خلاقیت، تصویرسازی، احساسات و خیالپردازی را بر عهده دارد و نیمکره چپ مواردی مانند منطق، آنالیز، محاسبات و هر آنچه مربوط به اعداد و منطق میباشد را بر عهده دارد برای همین به آن نیمکره منطقی میگویند.
در واقع میتوان گفت که هر یک از مهارتها و علومی که انسان با آن آشنا میشود در بخشی مشخص از این دو نیمکره به وجود میآید.
بسیاری از افراد تصور میکنند که انسانها یا راست مغز هستند یا چپ مغز! که از دیدگاه دانشمندان کاملاً اشتباه است. زیرا شخصیت، افکار و رفتار هر فرد متشکل از مجموعهای از فعالیتهای مغزی است.
هیچ فردی نمیتواند بگوید که فقط احساسات در او وجود دارد و جایی برای منطق وجود ندارد. ولی میتواند بگوید که احساسات او قوت بیشتری نسبت به منطقش دارد و تصمیمگیریهایی که در زندگی انجام میدهد بیشتر با احساساتش است.
در واقع هر دو نیمکره به یک نسبت در فعالیتهای انسان نقش دارند و یکی بر دیگری غالب نیست. به بیانی دیگر فعالیت مغزی افراد بنا به کاری که انجام میدهند متفاوت خواهد بود. یعنی گاهی از نیمکره چپ و گاهی از نیمکره راست استفاده میکند.
یک باور اشتباه درباره هوش و مغز
یک باور کاملاً اشتباه در میان مردم وجود دارد. آنها باور دارند که مغز و هوش انسان بالغ همان چیزی است که از بدو تولد با او متولد شده است و هیچوقت تغییر نکرده و نخواهد کرد.
یعنی هر آن چیزی که در بدو تولد به عنوان هوش در ما وجود داشته غیر قابل تغییر است و امکان رشد وجود ندارد که کاملاً اشتباه است!
همانطور که گفتیم در علوم شناختی هوش را فرآیندی ذهنی میدانند که بخشی از آن به موضوع یادگیری پرداخته شده است. با این تعریف میتوان گفت که مغز انسان از بدو تولد در حال رشد است و این رشد به واسطه یادگیری صورت میگیرد.
در ادامه به این موضوع میپردازیم که محققان به چه نتایج شگرفی در زمینه مغز انسان دستیافتهاند. آنها فهمیدهاند که مغز انسان مدام در حال تغییر و بازسازی است. یعنی مغز انسان خاصیت سازندگی دارد و میتواند رشد و نمو داشته باشد. پس اینگونه میتوان نتیجه گرفت که این باور کاملاً اشتباه است و میتوان هوش را تقویت کرد.
انعطافپذیری عصبی
بهغیراز مردم عادی، حتی دانشمندان هم تا چند سال پیش فکر میکردند که مغز انسان فقط در دوران کودکی تغییر میکند و بعد از آن همانگونه ثابت خواهد ماند.
اما علم متوقف نماند و دانشمندان با تحقیقات مجدد به این نتیجه رسیدند که این موضوع کاملاً اشتباه است. زیرا مغز میتواند در گذر زمان تغییرات بسیار فراوانی داشته باشد.
آنها مغز را به یک پلاستیک تشبیه کردند که میتواند حالتهای مختلف را به خود بگیرد و قابلانعطاف باشد.
همین موضوع باعث شد که عنوان انعطافپذیری مغز را برای این حالت مغز در نظر بگیرند. در واقع مغز مانند یک شبکه الکتریکی پویا و بههمپیوسته است که در هر لحظه که فکر میکنیم یا عملی انجام میدهیم یک مسیر ارتباط فعال میگردد.
برخی از این مسیرها که به راحتی در آن ارتباطات جریان دارد در واقع همان عادتهایی است که پیش از این در ما ایجاد شده است. در واقع هر کاری که ما در حال انجام آن هستیم، مانند نفسکشیدن، فکر کردن، راهرفتن و بسیاری دیگر از اعمال به واسطه مسیرهایی است که سالیان سال در آن جریان ارتباطی وجود داشته و طی مسیر در آن بسیار آسان است.
حالا اگر بخواهیم به چیزی که پیش از این در توانمندیهای ما وجود نداشته دست یابیم و یا مهارت جدیدی را بیاموزیم باید یک مسیر جدید در مغز ما ایجاد گردد. یعنی یک مسیر جدید به مسیرهای قبلی اضافه شود.
حال اگر به تردد در مسیر جدید ادامه بدهیم مغز توانایی این را دارد که این مسیر را برای ما هموار کرده و تردد در آن را برایمان آسان گرداند. اینگونه میتوانیم احساسات، تفکرات و مهارتهای جدید را در خودمان ایجاد کنیم.
اگر به تردد در این مسیر ادامه دهیم، مسیر قبلی که همان عادتهای قبلی ما است کمکم از بین میرود و مسیر جدید تثبیت میشود. اینگونه عادتی جدید و یا مهارتی جدید در ما ایجاد میشود.
مثلاً برای یادگیری مهارتهای کلامی، برای فردی که پیش از این توانایی صحبت کردن در جمع را ندارد میبایست مسیری را ایجاد کنیم که بتواند با تمرین و ممارست مسیر آن را در ذهن خود ایجاد کند و آن را تبدیل به یک عادت نماید.
مسیر عصبی
در بخش قبلی گفتیم که مغز ما قابلیت انعطافپذیری دارد و میتواند مسیرهای جدید را ایجاد کند تا بتوانیم چیزهای جدیدی بیاموزیم.
در این قسمت کمی موشکافانهتر این موضوع را تشریح میکنیم. چیزی که باعث میشود تا مغر ما انعطافپذیر باشد، وجود مسیرهای عصبی است که در مغز ما وجود دارد.
مغز ما دارای هزاران میلیارد سلول مغزی است که به هم متصل هستند و یادگیری هم زمانی صورت میگیرد که یک مسیر بین سلولها ساخته یا تقویت شود.
وقتی پالس الکتریکی از سلولی به سلول دیگر میرود و ارتباطی در مغز ما ایجاد میکند، باید از فاصله بسیار کوتاهی که بین سلولها وجود دارد که نام آنها سیناپس است عبور نماید. در واقع باید پالسهای الکتریکی از این فاصله بپرند و خود را به سلول دیگر برسانند.
فاصله بین سلولها بسیار کم است، اما برای الکترونها پریدن از این فاصله بسیار سخت است. مانند فردی که میخواهد برای اولین بار رانندگی کند، قطعاً اولین رانندگی برای او کار بسیار سختی خواهد بود، زیرا تا کنون این کار را انجام نداده است. ولی وقتیکه چندین مرتبه آن را تکرار میکند کار بسیار عادی و راحتی خواهد بود.
پالسهای الکتریکی هم به همین شکل عمل میکنند، وقتی اولین بار میان دو سلول حرکت میکنند بهسختی این کار را انجام میدهند، سختترین کار را پالس الکتریکی اول انجام میدهد. ولی وقتی چندین مرتبه تردد صورت گیرد، کاری بسیار سهل و آسان خواهد بود.
این دقیقاً مانند چیزی است که ما برای اولین بار میخواهیم یاد بگیریم، که شروع آن سختترین قسمت آن است. برای همین است که میگویند هر کاری اولش سخت است و اگر مداومت داشته باشد، آسان میشود.
تعریف من از کارآفرینی
کارآفرینی چیست؟ این سؤال، سؤالی هست که در بسیاری از مواقع از من پرسیده میشود. سؤالی کوچک ولی با جوابی بسیار بزرگ و گسترده.
تعاریف زیادی از کارآفرینی وجود دارد، از تعریف ریچارد کانتیلون و آدام اسمیت که در قرن هفدهم و هجدهم برای اولین بار از این واژه استفاده کردند گرفته تا تعریفی که ژوزف شومپیتر حدود یک قرن پیش آن را مطرح کرد.
البته معنا و مفهوم کارآفرینی که ما در عصر حاضر آن را درک کردهایم به تعریفی که آقای ژوزف شومپیتر در سال ۱۹۲۸ آن را مطرح کرد نزدیکتر است. زیرا وی اعتقاد داشت که کارآفرینی رابطه نزدیکی با نوآوری دارد، چیزی که ما در این زمان بهشدت به آن نیازمندیم.
ژوزف شومپیتر اولین بار کارآفرینی را اینگونه تعریف کرد” عصاره کارآفرینی در درک و بهرهبرداری از فرصتهاست” و بعدها کارآفرینی را با دیدگاهی گستردهتر و کلانتر تعریف کرد و کارآفرینان را کسانی دانست که اقتصاد و سازمانها را زنده میکنند، افرادی که کمبود آنها در بسیاری از سازمانهای دولتی ما بهشدت احساس میگردد.
همانطور که گفتم نوآوری از ملزومات اصلی کارآفرینی از دیدگاه آقای ژوزف شومپیتر است. او اعتقاد داشت که نوآوری را میتوان به پنج شیوه ارائه کرد:
- معرفی یک کالای جدید
- بهکارگیری یک شیوه جدید برای تولید یک محصول قدیمی
- ایجاد یک بازار جدید برای یک محصول موجود
- کشف و بهکارگیری یک منبع جدید برای تأمین مواد اولیه
- ایجاد یک ساختار جدید برای یک صنعت موجود
با توجه به اینکه کارآفرینی در عصر حاضر دستخوش تغییرات فراوانی قرار گرفته است، معنا و مفهوم متفاوتی نسبت به گذشته دارد. با مطالعاتی که در این زمینه داشتم برای کارآفرینی معنا و مفهومی را برای خودم تعریف کردم. معنایی که در کنار تمامی این تعاریف که از بزرگان علم کارآفرینی وجود دارد، همیشه ذهنم را معطوف به خود کرده است:
من اعتقاد دارم کارآفرینی، یعنی اینکه فردی به واسطه تغییر سبک زندگی، ابتدا خود را آنقدر توانمند سازد که بتواند کسبوکاری را برای خود راهاندازی کند و آن را مدیریت کند، یعنی خودکارآفرینی کند. بعد با تفکر و عملگرایی نوآورانه و خلاقانه، ایده و فرصتی را ایجاد یا پیدا کند، تا بتواند با پذیرش ریسک و با حداقل منابع، ارزشآفرینی کرده و جهت توسعه آن برای دیگران شغل ایجاد نماید.
در این تعریف، تأکید من بر این است که فرد کارآفرین ابتدا باید از خود شروع کند. یعنی به پرورش خود بپردازد، زیرا کارآفرینی یک علم و مجموعهای از مهارتهاست که ابتدا باید آن را در خود ایجاد کرد، و این تغییر به واسطه سبک زندگی کارآفرینانه است.
هنگامیکه یک فرد بتواند برای خود کسبوکاری ایجاد نماید و بتواند آن را مدیریت کند، قطعاً میتواند برای دیگران هم شغل ایجاد نماید. در غیر این صورت کارآفرینی مسیر بسیار سختی برای او خواهد بود.
فردی که سبک زندگی کارآفرینانه را انتخاب کرده است، همیشه به دنبال یک فرصت و یک ایده است و اگر نتواند آن را بیابد، آن را میسازد. پیدا کردن یک فرصت و یک ایده نیاز به یک تفکر نوآور و خلاق دارد، تفکری که بتواند به عمل منتهی شود.
کارآفرین با پذیرش ریسک و مقابله با عدم قطعیتهای موجود در ابتدای راه، باید بتواند با حداقل منابع موجود ارزشی ایجاد کند که دیگران متقاضی آن شوند. یعنی ارزشی ایجاد کند که مشتریان حاضر باشند برای آن پول پرداخت کنند. اینگونه میتواند برای توسعه کسبوکار خود اقدام به استخدام افرادی نماید که در مسیر رشد و پیشرفت کسبوکارش یاریرسان او باشند.
دو نوع مهارت برای کارآفرین شدن
کارآفرینان موفق دارای ویژگیها و مهارتهایی هستند که توانسته به آنها کمک کند تا بتوانند مسیر کارآفرینی را به بهترین شکل ممکن طی کنند.
سالها پیش وقتی از آموزش کارآفرینی صحبت میشد، شاید برای بسیاری از مردم خندهدار و تعجبآور بود که آموزش کارآفرینی را قبول کنند. زیرا آنها اعتقاد داشتند که کارآفرینی ذاتی است و باید در خون و رگ و ریشه شخص باشد.
در واقع آنها اعتقاد داشتند که کارآفرینی آموختنی نیست و صرفاً با کمی شجاعت و ریسکپذیری و داشتن یک تخصص میتوان کارآفرین بود. زیرا کارآفرینی را صرفاً ایجاد اشتغال برای تعدادی کارگر و کارمند میدانستند.
با گذر زمان این دیدگاه و نظر رد شد و دیگر قابل قبول نیست، زیرا علم کارآفرینی به عنوان یک واحد دانشگاهی به دانشجویان عرضه شد و نشان داد که کارآفرینی هم آموختنی است و باید آن را فراگرفت.
این مسئله حتی ثابت کرد که کارآفرینی چیزی ذاتی نیست و هر فردی میتواند آن را بیاموزد و تبدیل به یک کارآفرین شود. کارآفرینی دیگر تنها ایجاد شغل به حساب نمیآید! بلکه کارآفرینی نوعی ارزشآفرینی است که نیاز است آن را هوشمندانه مدیریت کنیم.
کارآفرینان برای شروع و مدیریت کسبوکارشان نیاز به یک سری مهارتها دارند تا بتوانند درصد موفقیتشان را بیشتر کنند. شاید بتوان بدون فراگرفتن این مهارتها کاری انجام داد، ولی قصد ما از آموختن و فراگرفتن این مهارتها این است که بتوانیم کسبوکارمان را هوشمندانه مدیریت کنیم و موفقیت را برای خودمان تضمینی به دست آوریم.
متخصصان و محققان امر کارآفرینی، دو نوع مهارت را لازمه شروع کارآفرینی میدانند:
- مهارتهای نرم
- مهارتهای سخت
مهارتهای نرم، شامل مهارتهایی میشوند که کمک میکنند تا کارآفرینیان بتوانند روابط مستحکمتری با اعضای تیم و دیگران داشته باشند.
مهارتهای نرم شامل انواع مهارتهای فردی و بین فردی مانند خودآگاهی، هدفگذاری، مدیریت زمان، ارائه مؤثر، مدیریت تعارض، حل مسئله و تعدادی دیگر از مهارتهاست.
اگر خاطرتان باشد در تعریف کارآفرینی بیان کردم که برای شروع کارآفرینی شخص باید ابتدا سبک زندگی خودش را تغییر دهد، این تغییر از زمانی شروع میشود که فرد بتواند این مهارتها را فرابگیرد و در کار و زندگی خود آنها را اجرایی کند.
پس گام اول، فراگرفتن همین مهارتهای نرم است که میتواند به فرد کمک کند از زندگی قبلی خود به زندگی کارآفرینانه مهاجرت کند و خود را تبدیل به یک کارآفرین موفق گرداند.
مهارتهای سخت هم شامل یکسری مهارتها است که کارآفرین برای مدیریت کسبوکار خود نیاز دارد آنها را فرا بگیرد. مهارتهایی مانند حسابداری، نگارش طرح کسبوکار، فنی و مهندسی، برنامهریزی شغلی و استخدام که بخشی از این مهارتها به حساب میآیند.
هر کارآفرینی علیالقاعده به کاری مسلط است یا تخصصی در یک زمینه دارد، این تخصص و مهارت همان مهارتهای سختی است که یک کارآفرین باید به آن تسلط داشته باشد.
تخصصهایی مانند برنامهنویسی، طراحی، گردشگری و یا بسیاری دیگر از تخصصها که میتوان در هر یک از آنها کارآفرینی کرد و کارآفرین شد.
کدام یک مهمتر است؟
در بسیاری از مطالب اینترنتی و کلاسها و دورههای آموزشی که در زمینه کارآفرینی با آنها آشنا شدم و در مورد آنها تحقیقات کردم، متوجه شدم که متأسفانه تأکیدات بسیار فراوانی بر مهارتهای نرم شده است.
حتی بعضاً دیدهام که سؤالاتی از این دست پرسیده میشود که کدام یک مهمتر است؟ داشتن مهارتهای نرم یا مهارتهای سخت!
این سؤال مانند این است که بگوییم برای زنده ماندن وجود قلب لازم است یا مغز! کدام یک مهمتر است؟!
به نظر من این سؤال از پایه و اساس کاملاً اشتباه است و پاسخ تأکیدی بر یکی از آنها کاملاً اشتباهتر. خوب کاملاً مبرهن است که برای زنده ماندن هر دوی آنها لازم است، هم قلب و هم مغز.
برای کارآفرینی هم هر دوی آنها لازم است، هم مهارتهای سخت و هم مهارتهای نرم! کدام یک بیشتر؟! بستگی به فرد و نوع کسبوکاری دارد که کارآفرین آن را آغاز کرده است. ولی بهطور کلی وجود هر دوی آنها لازمه کارآفرینی است.
هوش کارآفرینی یعنی …
با تعاریفی که از هوش و کارآفرینی داشتیم، اکنون میتوانیم تعریفی کامل و واضح از هوش کارآفرینی ارائه کنیم.
هوش کارآفرینی مجموعهای از مهارتهای نرم و ذهنی است که کارآفرینان میتوانند آنها را یاد گرفته و در خود نهادینه کنند، یعنی تبدیل به یک عادت کنند تا بتوانند در مسیر سخت کارآفرینی با کمک آن توانمندیها بر موانع فائق آیند.
هوش کارآفرینی میتواند در هر فردی ایجاد شود. هر فردی که تمایل داشته باشد وارد دنیای کارآفرینی شود میتواند آن را فرا بگیرد. هوش کارآفرینی چیزی است که باید با تمرین و ممارست در فرد تبدیل به یک عادت شود.
هوش کارآفرینی باعث تغییر سبک زندگی انسان معمولی به یک انسان کارآفرین میشود. هوش کارآفرینی باعث رشد و ارتقاء سطح زندگی افرادی است که دوست دارند زندگی متفاوتی نسبت به گذشته خود داشته باشند.
حوزههای هوش کارآفرینی
هوش کارآفرینی شامل چهار حوزه مهارتی زیر است:
- مهارتهای فردی
- مهارتهای ارتباطی
- مهارتهای تیمی
- مهارتهای عمومی
هر کدام از این حوزهها شامل تعدادی از مهارتهایی است که باعث میشوند کارآفرینان بتوانند ارتباطات مؤثرتری با دیگران برقرار کنند و به موفقیتهای بیشتری دست یابند.
آیا هوش کارآفرینی فقط برای کارآفرینها است؟
کسبوکار هم مانند اداره کردن خانواده است و خانواده هم مانند محیط کسبوکار. اگر بگوییم که هوش کارآفرینی فقط برای کارآفرینیان است کمی بیانصافی کردهایم.
قطعاً هر فردی دوست دارد در زندگی شخصیاش هم موفق و خوشبخت باشد. هوش کارآفرینی این خصوصیت را دارد که بر روی زندگی شخصی افراد هم تأثیر مثبتی بگذارد.
آموختن مهارتهایی که میتواند بر روی ارتباطات با اعضای خانواده نقش بسیار مؤثری داشته باشند.
پس میتوان دریافت که هوش کارآفرینی چیزی است که میتواند هم بر کسبوکارتان تأثیر بگذارد و هم بر روابط خانوادگیتان.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.